خانه مقالات فرش کرمان و سیرجان
فرش سمنگان نوشته شده توسط
فرش سمنگان تاریخ

بیشک پیشینه گلیمبافی و ـ درادامه ـ تداوم و گسترش آن، تنوع تکنیک و ـ بهمرور ـ گرهبافی یا شکلگیری قالیبافی بر کسی پوشیده نیست. منشأ این هنر، ریشه در تفکر بشر، در بهوجودآوردن ملزومات زندگی آن زمان دارد و گسترش و تداوم بافت و تنوع اقوام بافنده نیز باعث بهوجودآمدن تنوع تکنیک، نقش و طرح و دستبافته[۱] شده است و استان کرمان، بهخصوص منطقه سیرجان، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست. این منطقه یکی از غنیترین تنوع ایلات و عشایر و بهتناسب طرح، نقش و دستبافته را به خود اختصاص داده است. در این منطقه، اقوام تُرک، کُرد، لُر، عرب، فارس و ... بهسر میبرند که همین عامل باعث شده سیرجان در بین دیگرمناطق یکی از غنیترین تنوع دستبافته داری را از آن خود کند. اگرچه تاکنون این نوع دستبافته، آنچنان که شایسته و سزاوارش بوده، به خوبی معرفی نشده و حتی پژوهش حرفهای و عمیقی پیرامون آفرینشگران آن ـ فلسفه طرح و نقش و سیر تنوع و تغییر، عناوین و ویژگیشان ـ صورت نگرفته است. تنوع قوم، طرح، نقش، نوع بافت، بافنده و کیفیت غنی و عالی دستبافته در منطقه سیرجان قدمت زیادی دارد. اگرچه تاریخ دقیق بافندگی در این منطقه، بهدلیل عدم وجود فرش رقمدار و قدیمی، حتی در یافته باستانشناسان ـ بهدلیل ضایعشدن پشم در گذر زمان ـ غیرممکن به نظر میرسد، اما مُسلّم است که ارتباط مستقیمی بین زندگی شبانی و گلهداری با بافندگی وجود داشته است. تاریخ دقیق زندگی شبانی در منطقه کرمان (مناطق عشایری) نامشخص؛ ولی محرز است که با ورود عربها (در اوایل ورود اسلام به خاک ایران)، ترکها (در دوره سلجوقی)، لُرها (در دوره تیموری)، افشارها (در دورههای صفویه و افشار) و دیگرایلات مهاجر (در دورههای زندیه و قاجار) در آنجا، بافندگی تشدید شده و قبل از آن، بدون شک بافندگی در بین طوایف بومی این منطقه، وجود داشته است.

منطقه سیرجان، یکی از غنیترین مناطق، به لحاظ تعدد قوم ـ ترک، کُرد، لُر، عرب، فارس و ... ـ بوده است که در دورههای متوالی، بهدلایل مختلفی، به این منطقه کوچ کرده یا کوچ داده شدهاند. تعدد قوم، یکی از ویژگیهای بالقوه این منطقه است؛ به این دلیل که هرایل و طایفه، آداب، رسوم و فرهنگ خاصی دارند که با دیگری فرق دارد؛ پس، هرکدام دستبافتهاش برگرفته از همین آداب، رسوم، فرهنگ و نگرش است؛ چنانکه میتوان گفت؛ تاکنون دستبافتههای مذکور، آنچنان که شایسته و سزاوارش بوده، معرفی نشدهاند و پژوهش ژرفی درباره ویژگی ـ نام و فلسفه طرح و نقش، سیر تغییر و باور مردم و مهمترین آن، یعنی هویت ایلات بافنده ـ و تنوعشان صورت نگرفته است. درنتیجه، بعد از ده سال تحقیق میدانی و کتابخانهای متمرکز بر دستبافته ایلات و طوایف استان کرمان و منطقه سیرجان باید اذعان کنم که؛ سختترین بخش این کتابها، تشخیص و تفکیک دستبافته ایلات و طوایف مختلف بود که صرفاً تحقیق میدانی گرهگشاهی کرد. در همین رابطه، سیسیل ادواردز نوشته است: «قالیچههای عشایری و روستایی را نمیتوان از یکدیگر بازشناخت؛ هردو نوع را میخرند و در بازارهای کرمان به فروش میرسانند و سپس بهعنوان قالیچههای افشاری به کشورهای مغربزمین حمل میکنند و من [س.ا] نیز برای این فراورده همین نام را برگزیدهام» (ادواردز، ۱۳۶۲، ۲۴۳). پرویز تناولی نیز در توضیح همین مسئله آورده است؛ «پیچیدهترین مسئله در این بخش از کتاب [افشار؛ دستبافته ایلات جنوب شرقی ایران]، تلاش برای پیداکردن معیار و محک برای تشخیص فرش افشاری از غیرافشاری است؛ و این امر کار آسانی نیست. درهمآمیختگی فرش افشار و غیرافشار مدتهاست که ذهن فرششناسان را به خود مشغول داشته و معدود کسانی را در این زمینه به تحقیق و چارهاندیشی واداشته است. یکی از این افراد، ادواردز است که پنجاهواندی سال پیش در کرمان بوده و اطلاعات باارزشی از فرش آن منطقه بهجا گذاشته است. ادواردز، پس از بررسی فرش کرمان، تشخیص فرش افشار از غیرافشار را امری مشکل یافت و چون راه به جایی نبرد، پیشنهاد کرد ـ مطابق معمول ـ فرش افشار و غیرافشار، همه افشاری نامیده شوند.[۲] درعوض، هاسگو، که در دهه 1970 در ایران بود، با مشاهده این درهمآمیختگی توصیه کرد؛ تا زمانی که اطلاعات بیشتری در تشخیص فرش افشار از غیرافشار در دست نیست، از واژة عمومی منطقه کرمان استفاده شود».[۳] همچنین، ایشان در کتاب نانونمک نوشته است «کار بررسی و شناسایی دستبافتههای عشایر کرمان در حال حاضر اگر دیر نشده باشد، اما بسیارمشکل و پیچیده شده است؛ زیرا اکثریت عشایر غیرافشار و حتی افشارها سالهاست که تختقاپو شدند. با تغییراتی که در نوع زندگی آنها و دستبافتههایشان پدید آمده، تشخیص دقیق بافتههای گذشته آنها کار آسانی نیست».

با علم به اینکه پژوهش و تحقیق درباره دستبافته ایلات و طوایف بافنده استان کرمان، نیاز به تحقیق میدانی و حضور بین بافندگان و عشایر در مناطق عشایری داشته و این حضور و تحقیق نیاز به صرف وقت، انرژی و هزینه دارد، تاکنون پژوهش جامع و خاصی روی دستبافته ایلات و طوایف بافنده منطقه سیرجان یا بهطورکلی استان کرمان ـ جدای از کتاب افشار؛ دستبافته ایلات جنوب شرقی ایران، به قلم پرویز تناولی که رویکردی متفاوت از این مجموعه داشته ـ صورت نگرفته است.

آنچه مُسلّم است اینکه؛ گلیمبافی و قالیبافی از گذشته در سیرجان وجود داشته و با ورود اقوام مهاجر ـ ایلات و طوایف افشار، بُچاقچی، قرائی، لُری، خراسانی، شول و ... ـ به این منطقه، تنوع و گسترش بیشتری یافته است. بااینهمه، معلوم نیست بافت اولین پارچه کی و کجا و بهدست کدام قوم، كه با شروع بافت گلیم همزمان بوده، صورت گرفته، اما براساس کاوشهای باستانشناسی، شواهدی از بافته ساکنان فلات ایران و سرزمینهای همجوار بهدست آمده است؛ برای مثال، در غارهای جنوب شرقی دريای مازندران (کمربند و هوتو، نزديك بهشهر) آثاری یافت شده كه پرورش گوسفند و بز و ریسیدن پشم و موی آنها را بهدست بافندگان این منطقه در هشتهزار سال پیش به اثبات میرساند. در همین رابطه، تکهپارچه ـ بافته از موی بز ـ هشتهزارسالهای در کرانه دريای مازندران و پارچه ـ بافته از كتان ـ ششهزارسالهای نیز از منطقه شوش بهدست آمده است؛ اما باز هم تاریخچه دقیقی برای اولین گلیم بافتهشده نمیتوان تعیین كرد.

بیشک پیشینه گلیمبافی و ـ درادامه ـ تداوم و گسترش آن، تنوع تکنیک و ـ بهمرور ـ گرهبافی یا شکلگیری قالیبافی بر کسی پوشیده نیست. منشأ این هنر، ریشه در تفکر بشر، در بهوجودآوردن ملزومات زندگی آن زمان دارد و گسترش و تداوم بافت و تنوع اقوام بافنده نیز باعث بهوجودآمدن تنوع تکنیک، نقش و طرح و دستبافته[۱] شده است و استان کرمان، بهخصوص منطقه سیرجان، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست. این منطقه یکی از غنیترین تنوع ایلات و عشایر و بهتناسب طرح، نقش و دستبافته را به خود اختصاص داده است. در این منطقه، اقوام تُرک، کُرد، لُر، عرب، فارس و ... بهسر میبرند که همین عامل باعث شده سیرجان در بین دیگرمناطق یکی از غنیترین تنوع دستبافته داری را از آن خود کند. اگرچه تاکنون این نوع دستبافته، آنچنان که شایسته و سزاوارش بوده، به خوبی معرفی نشده و حتی پژوهش حرفهای و عمیقی پیرامون آفرینشگران آن ـ فلسفه طرح و نقش و سیر تنوع و تغییر، عناوین و ویژگیشان ـ صورت نگرفته است. تنوع قوم، طرح، نقش، نوع بافت، بافنده و کیفیت غنی و عالی دستبافته در منطقه سیرجان قدمت زیادی دارد. اگرچه تاریخ دقیق بافندگی در این منطقه، بهدلیل عدم وجود فرش رقمدار و قدیمی، حتی در یافته باستانشناسان ـ بهدلیل ضایعشدن پشم در گذر زمان ـ غیرممکن به نظر میرسد، اما مُسلّم است که ارتباط مستقیمی بین زندگی شبانی و گلهداری با بافندگی وجود داشته است. تاریخ دقیق زندگی شبانی در منطقه کرمان (مناطق عشایری) نامشخص؛ ولی محرز است که با ورود عربها (در اوایل ورود اسلام به خاک ایران)، ترکها (در دوره سلجوقی)، لُرها (در دوره تیموری)، افشارها (در دورههای صفویه و افشار) و دیگرایلات مهاجر (در دورههای زندیه و قاجار) در آنجا، بافندگی تشدید شده و قبل از آن، بدون شک بافندگی در بین طوایف بومی این منطقه، وجود داشته است.

منطقه سیرجان، یکی از غنیترین مناطق، به لحاظ تعدد قوم ـ ترک، کُرد، لُر، عرب، فارس و ... ـ بوده است که در دورههای متوالی، بهدلایل مختلفی، به این منطقه کوچ کرده یا کوچ داده شدهاند. تعدد قوم، یکی از ویژگیهای بالقوه این منطقه است؛ به این دلیل که هرایل و طایفه، آداب، رسوم و فرهنگ خاصی دارند که با دیگری فرق دارد؛ پس، هرکدام دستبافتهاش برگرفته از همین آداب، رسوم، فرهنگ و نگرش است؛ چنانکه میتوان گفت؛ تاکنون دستبافتههای مذکور، آنچنان که شایسته و سزاوارش بوده، معرفی نشدهاند و پژوهش ژرفی درباره ویژگی ـ نام و فلسفه طرح و نقش، سیر تغییر و باور مردم و مهمترین آن، یعنی هویت ایلات بافنده ـ و تنوعشان صورت نگرفته است. درنتیجه، بعد از ده سال تحقیق میدانی و کتابخانهای متمرکز بر دستبافته ایلات و طوایف استان کرمان و منطقه سیرجان باید اذعان کنم که؛ سختترین بخش این کتابها، تشخیص و تفکیک دستبافته ایلات و طوایف مختلف بود که صرفاً تحقیق میدانی گرهگشاهی کرد. در همین رابطه، سیسیل ادواردز نوشته است: «قالیچههای عشایری و روستایی را نمیتوان از یکدیگر بازشناخت؛ هردو نوع را میخرند و در بازارهای کرمان به فروش میرسانند و سپس بهعنوان قالیچههای افشاری به کشورهای مغربزمین حمل میکنند و من [س.ا] نیز برای این فراورده همین نام را برگزیدهام» (ادواردز، ۱۳۶۲، ۲۴۳). پرویز تناولی نیز در توضیح همین مسئله آورده است؛ «پیچیدهترین مسئله در این بخش از کتاب [افشار؛ دستبافته ایلات جنوب شرقی ایران]، تلاش برای پیداکردن معیار و محک برای تشخیص فرش افشاری از غیرافشاری است؛ و این امر کار آسانی نیست. درهمآمیختگی فرش افشار و غیرافشار مدتهاست که ذهن فرششناسان را به خود مشغول داشته و معدود کسانی را در این زمینه به تحقیق و چارهاندیشی واداشته است. یکی از این افراد، ادواردز است که پنجاهواندی سال پیش در کرمان بوده و اطلاعات باارزشی از فرش آن منطقه بهجا گذاشته است. ادواردز، پس از بررسی فرش کرمان، تشخیص فرش افشار از غیرافشار را امری مشکل یافت و چون راه به جایی نبرد، پیشنهاد کرد ـ مطابق معمول ـ فرش افشار و غیرافشار، همه افشاری نامیده شوند.[۲] درعوض، هاسگو، که در دهه 1970 در ایران بود، با مشاهده این درهمآمیختگی توصیه کرد؛ تا زمانی که اطلاعات بیشتری در تشخیص فرش افشار از غیرافشار در دست نیست، از واژة عمومی منطقه کرمان استفاده شود».[۳] همچنین، ایشان در کتاب نانونمک نوشته است «کار بررسی و شناسایی دستبافتههای عشایر کرمان در حال حاضر اگر دیر نشده باشد، اما بسیارمشکل و پیچیده شده است؛ زیرا اکثریت عشایر غیرافشار و حتی افشارها سالهاست که تختقاپو شدند. با تغییراتی که در نوع زندگی آنها و دستبافتههایشان پدید آمده، تشخیص دقیق بافتههای گذشته آنها کار آسانی نیست».

با علم به اینکه پژوهش و تحقیق درباره دستبافته ایلات و طوایف بافنده استان کرمان، نیاز به تحقیق میدانی و حضور بین بافندگان و عشایر در مناطق عشایری داشته و این حضور و تحقیق نیاز به صرف وقت، انرژی و هزینه دارد، تاکنون پژوهش جامع و خاصی روی دستبافته ایلات و طوایف بافنده منطقه سیرجان یا بهطورکلی استان کرمان ـ جدای از کتاب افشار؛ دستبافته ایلات جنوب شرقی ایران، به قلم پرویز تناولی که رویکردی متفاوت از این مجموعه داشته ـ صورت نگرفته است.

آنچه مُسلّم است اینکه؛ گلیمبافی و قالیبافی از گذشته در سیرجان وجود داشته و با ورود اقوام مهاجر ـ ایلات و طوایف افشار، بُچاقچی، قرائی، لُری، خراسانی، شول و ... ـ به این منطقه، تنوع و گسترش بیشتری یافته است. بااینهمه، معلوم نیست بافت اولین پارچه کی و کجا و بهدست کدام قوم، كه با شروع بافت گلیم همزمان بوده، صورت گرفته، اما براساس کاوشهای باستانشناسی، شواهدی از بافته ساکنان فلات ایران و سرزمینهای همجوار بهدست آمده است؛ برای مثال، در غارهای جنوب شرقی دريای مازندران (کمربند و هوتو، نزديك بهشهر) آثاری یافت شده كه پرورش گوسفند و بز و ریسیدن پشم و موی آنها را بهدست بافندگان این منطقه در هشتهزار سال پیش به اثبات میرساند. در همین رابطه، تکهپارچه ـ بافته از موی بز ـ هشتهزارسالهای در کرانه دريای مازندران و پارچه ـ بافته از كتان ـ ششهزارسالهای نیز از منطقه شوش بهدست آمده است؛ اما باز هم تاریخچه دقیقی برای اولین گلیم بافتهشده نمیتوان تعیین كرد.

فرش سمنگان